لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
شیعه معتقد است که اهل بیت:و در رأس ایشان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلامبا خلفاء (مخصوصاً چند نفر اول) ارتباط خوبی نداشته اند و بلکه بین ایشان عداوت و دشمنی بوده است در حالی که این ادعایی بیش نیست و در واقع خرافهای از خرافات شیعه است!
جواب
یکی از ترفندهای دشمنان انکار واقعیتهای تاریخی و حقایق آن و ساختن وقایع تاریخی کذب است. (البته آن واقعیتهایی را انکار میکنند که به حالشان ضرر دارد).
حال برای روشن شدن واقعیت و درجهت اینکه مشخص شود بین ائمه ( علیهم السلام ) و بین خلفاء، دوستی بوده است یا دشمنی به مرور بعضی از مدارک در روایات صحیحه می پردازیم.
در ابتدا از نویسنده کتاب اسئله قادت شباب الی الحق سؤال میکنیم که اگر به ادعای نادرست شما بین حضرت علی ( علیه السلام ) و خلفاء رابطه حسنهای وجود داشته است پس این جملاتی که مسلم نیشابوری در کتاب صحیح که از نظر اهل سنت بسیار معتبر است آورده چگونه توجیه میشود. وی نوشته است که حضرت علی ( علیه السلام ) و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله که بزرگان اهلبیت پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) بودند به نزد خلیفه دوم رفته و از او طلب میراث پیامبر صلی الله علیه و آله را کردند پس او، ایشان را از ارث پیامبر9محروم کرده و گفت شما دو نفر در زمان ابوبکر همین درخواست را از وی کردید و او شما را اجابت نکرد و شما دو نفر او را دروغگو، گنهکار و خائن پنداشتید و الان نیز همین نظر را درباره من دارید.
(فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً)[1]
شما خواننده عزیز خوب توجه کردید که خلیفه دوم درباره رابطه بین اهلبیت پیامبر( علیهم السلام ) و دستگاه خلافت چگونه نظر داده و به اعتقاد او اهلبیت:که در رأس ایشان امیرمؤمنان علی( علیه السلام ) وجود دارد اولی و دومی را دروغگو، گنهکار فریبکار و خائن میدانسته اند.
همچنین در تأیید این مطلب بخاری و مسلم در صحیحین به صراحت عدم وجود ارتباط حسنه بین اهلبیت( علیهم السلام ) و دستگاه خلافت را متذکر شدهاند، آنجا که نوشته اند:
)فارسل الی ابی بکر ان ائتنا ولا یأتنا احد معک کراهیة لمحضر عمر...([2]
یعنی علی( علیه السلام ) به دنبال اولی فرستاده و فرمود به نزد ما بیا و هیچکس را با خود نیاور و منظور او این بود که عمر به همراه او نیاید زیرا حضور وی را دوست نداشت.
ابن قتیبه دینوری از علماء بزرگ سنی در کتاب معروف خویش الامامه و السیاسه درباره کیفیت بیعت حضرت علی بن ابیطالب( علیه السلام ) با خلیفه اول آورده است:
پس علی را به سمت ابابکر آوردند در حالی که میفرمود: من بنده خدا و برادر رسول الله هستم به او گفته شد: با ابابکر بیعت کن و او در جواب فرمود: من از شما بر امر خلافت سزاوارترم. من با شما بیعت نمیکنم در حالی که شما از من به بیعت کردن اولی ترید.
)فقال: انا احقّ بهذا الامر منکم، لا ابایعکم و انتم اولی بالبیعه لی([3]
او در ادامه مینویسد:
)وخرج علیّ کرّم الله وجهه یحمل فاطمه بنت رسول الله9علی دابه لیلاً فی مجالس الانصار تسألهم النصره([4]
یعنی: علی بن ابیطالب( علیه السلام ) دختر پیامبر را در حالی که سوار بر چهار پایی بود شبها در مجالس انصار یعنی نزد مردم مدینه حاضر فرموده و از ایشان طلب یاری میکرد.
حال سؤال اینجاست که آیا انسان دربرابر دوست یاری می طلبد یادرمقابل دشمن؟
ابن قتیبه سپس اشاره به حمله خلیفه دوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) نموده و پس از ذکر خارج کردن امیرالمؤمنین( علیه السلام ) از منزل اینگونه ادامه میدهد:
)فمضوا به الی ابی بکر فقالوا له: بایع فقال إن انالم افعل فمه؟ قالوا: اذا والله الذی لا اله الا هو نضرب عنقک قال: اذا تقتلون عبدالله و أخا رسوله قال عمر: اما عبدالله فنعم و اما اخو رسوله فلا([5]
پس علی را به سمت ابابکر آوردند و به او دستور دادند که با ابابکر بیعت کن او در جواب فرمود: اگر نکنم چه؟ گفتند: به خدا قسم در این حال گردنت را خواهیم زد!! حضرت علی( علیه السلام ) نیز فرمودند: پس شما بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته اید. عمر نیز در جواب گفت: اما اینکه گفتی بنده خدا صحیح است ولی تو برادر رسول خدا نیستی.[6]
این جملات که به عنوان نمونه بیان شد از دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم که از معتبرترین کتب اهل سنت است نقل گردید و در همه آنها به صراحت وجود ارتباط حسنه بین اهلبیت( علیهم السلام ) خصوصاً امیرالمومنین علی( علیه السلام ) و دستگاه خلافت را انکار میکند.
خوانندگان عزیز، حال خود قضاوت کنید آیا از این جملات ردّ و بدل شده بین امیرمؤمنان علی ( علیه السلام ) و عده ای از صحابه رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) دوستی برمی آید؟ اگر دوستی این است پس دشمنی چه می باشد؟ و یا اگر این عملها، اعمالِ دوستان است پس دشمنان چگونه اند؟
اما ادامه ماجرا نیز قابل بررسی میباشد آنجا که ابن قتیبه مینویسد:
)فقال عمر لا بی بکر انطلق بنا الی فاطمه فانا قد اغضبناها فانطلقا جمیعاً فاستأذنا علی فاطمه فلم تأذن لهما([7]
دومی به اولی گفت: بیا به دیدار فاطمه برویم زیرا که ما او را غضبناک کردیم. پس به در خانه او رفتند و او ایشان را به خانه راه نداد.
پس فاطمه (سلام الله علیها ) به ایشان فرمود: شما را به خدا قسم آیا نشنیدهاید که پدرم رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند: رضایت فاطمه از رضایت من و سخط او از سخط من میباشد. آن دو در جواب گفتند: آری این حدیث را از پیامبر خدا شنیدهایم.
حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) فرمودند: من خدا و ملائکه را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا غضبناک کردید و من از شما راضی نیستم و در صورتی که پیامبر خدا را ملاقات کنم (پس از مرگ) شکایت شما را به او خواهم کرد.[8]
ای شیعیان غیرتمندی که الآن مشغول مطالعه این سطور هستید، بدانید که تمام این جملات عیناً از کتاب یکی از بزرگان سنی مذهب به نام ابن قتیبه دینوری نقل گردیده است و تعجب اینجاست که با وجود این وقایعی که در کتابهای اهل سنّت ذکر شده چگونه عده ای از فریب خوردگان وهابی و یا مغرضین ایشان سعی در انکار تاریخ و حقایق آن را دارند.
حال ما از اهل تسنن سؤال میکنیم، با وجود چنین وقایعی که در کتابهای خود ذکر کرده اید چگونه حقیقت را منکر میشوید و ادعای ارتباط حسنه بین عترت حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) و خلفاء خویش را میکنید!
البته باید برای این عده متأسف بود که برای انکار حقیقت مشغول حذف این روایات و حقایق تاریخی از کتب خویش میباشند و یا اگر کسی از ایشان در کتاب خویش از این روایات و اخبار بهره ببرد او را متهم به تشیّع کرده و اصلاً از دایره علماء خودشان خارج میکنند.
همانطور که نویسنده کتاب اسئله... که الآن مشغول پاسخگویی به شبهات او هستیم نام ابن ابی الحدید معتزلی را که از بزرگان سنی میباشد به خاطر ذکر بعضی از حقایق تاریخی و بعضی از فضائل حضرت امیرمؤمنان علی ( علیه السلام ) در کتاب خویش، (که به نفع اهل تسنن نمیباشد) در زمره ی علمای شیعه آورده است و البته این عمل او انکار تسنن او را نمیتواند بکند چون هر کس فقط جلد اول کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید را مطالعه نماید متوجه خواهد شد که او نیز سنی است لکن وهابی و منکر بعضی از مسلّمات تاریخ نمی باشد.
مع هذا اگر بین اهلبیت( علیهم السلام ) و بین خلفاء اختلافی نبوده است پس چرا بدن مطهر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و یکدانه یادگار او باید شبانه مدفون گردد و امروز قبر او مخفی بماند و چرا شیخین یعنی آن دو خلیفه بر جنازه او نماز نگذاردند و چرا سومین پسر او یعنی محسن سقط گردید و چرا...؟؟؟
صلاح الدین شافعی در کتاب خود آورده است:
)إن عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها(.[9]
یعنی: عمر در روزی که برای ابابکر بیعت گرفته میشد چنان به شکم فاطمه ( سلام الله علیها ) ضربهای زد که محسن از شکم او سقط گردید.
و همچنین بخاری و مسلم در کتابهای خویش که از مورد اعتمادترین کتب اهل تسنن میباشند آورده اند:
)فغضبت فاطمه بنت رسول اللهصلی الله علیه و آله فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت و عاشت بعد رسول الله صلی الله علیه و آله سته اشهر([10]
پس فاطمه دختر پیامبر غضبناک گردید، و از ابابکر روی گردانیده و قهر نمود و این قهر او تا زمانی که وفات یافت ادامه داشت.
و در جای دیگر آورده اند:
)فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلی علیها([11]
پس زمانی که فاطمه ( سلام الله علیها ) وفات یافت شوهرش علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) او را شبانه دفن کرد، بر او نماز گذارد و ابابکر را خبردار نفرمود.
البته علت این کار را هم در جملات قبل بیان کرده و گفته است علت، ناراحتی حضرت صدیقه اطهر ( سلام الله علیها ) از دستگاه خلافت بوده است.
حال از سلیمان خراشی نویسنده کتاب اسئله... سؤال میکنم آیا این اعمال دلیل بر ارتباط حسنه ی دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و همچنین نزدیکترین افراد و خاندان او با دستگاه خلافت و شخص خلفاست؟
و جهت اطلاع به او میگویم که سری به کتاب نهج البلاغه خطبه سوم بزن و ببین که چگونه مولا امیرمؤمنان علی( علیه السلام ) از ابن ابی قحافه (اولی)، دومی و شورای او و همچنین از عثمان بن عفان شکایت میکند و ایشان را چگونه معرفی میکند.
البته اینکه او را به کتاب نهج البلاغه حواله کرده ام به این دلیل است که او در جای جای کتاب گمراه کننده خویش برای فریب ساده لوحان از خطبه ها و کلمات حضرت امیرمؤمنان علی( علیه السلام ) در نهج البلاغه استفاده کرده و بدان آدرس داده است. نکته قابل اشاره دیگری که باقی میماند اینست که عدهای برای انکار برائت و دشمنی با اعداء اهلبیت ( علیهم السلام ) ادعا میکنند که در منابع شیعه چیزی درباره برائت از دشمنان اهل بیت:و لعن بر ایشان یافت نمی شود و بدون تحقیق و صرفاً با توجه به بعضی از روایات صادره از ذوات مقدسه ائمه ( علیهم السلام ) که با در نظر گرفتن شرایط تقیه وارد شده است به انکار بحث تبری و لعن روی آورده و همصدا با بلندگوهای وهابی داد حمایت از خلفاء و وجود رابطه حسنه بین ایشان را میزنند ما نیز در اینجا فرصت را غنمیت شمرده و برای پی بردن به وجود یا عدم وجود رابطه حسنه بین اهل بیت( علیهم السلام ) و خلفاء، به ذکر چند روایت از منابع معتبر شیعه به عنوان مشتی نمونه خروار می پردازیم.
اولین روایت را از کتاب شریف تهذیب الاحکام انتخاب میکنیم. کتابی که درباره ی عظمت آن که از کتب اربعه شیعه است و همچنین بزرگ مؤلف آن یعنی شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه نیازی به توضیح نیست.
راوی روایت حارث بن مغیرة النصری است که در وصف او جمله ثقة ثقة صادرشده است.[12]
او میگوید بر امام باقر( علیه السلام ) وارد شده و در محضر ایشان نشستم و عرض نمودم:
«ما تقول فی فلان و فلان؟» نظر شما دربارهی اولی و دومی چیست؟
امام( علیه السلام ) در جواب فرمودند:
)هما و الله اول من ظلمنا حقّنا فی کتاب الله و اوّل من حمل الناس علی رقابنا و دماؤنا فی اعناقهما الی یوم القیامه بظلمنا اهل البیت.([13]
یعنی: این دو نفر اولین کسانی هستند که نسبت به حق ما که در قرآن کریم آمده است به ما ظلم کردند و اولین کسانی هستند که مردم را برگردنهای ما سوار کردند و خون ما تا روز قیامت به خاطر آن ظلمی که به ما اهل بیت نمودهاند به گردن ایشان است.
روایت دیگر از کتاب شریف کافی که آن هم از کتب اربعه و از کتب معتبر شیعه میباشد انتخاب شده است. راوی روایت، کمیت بن زید الاسدی است که او نیز از جلالت قدری در نزد ائمه( علیهم السلام ) برخوردار بوده و در کتب رجالی از او به خوبی یاد شده است.
کمیت میگوید: به امام باقر( علیه السلام ) عرض کردم:
)خَبّرنی عن الرّجلین(: دربارهی خلیفه اول و دوم به من خبر دهید.
)قال و الله یا کمیت: ما اهریق محجمه من دم و لا اخذ مال من غیرحلّه و لا قلب حجر عن حجر الّا ذلک فی اعناقهما.([14]
امام( علیه السلام ) فرمودند: ای کمیت به خدا سوگند هیچ خونی (به ظلم) ولو به اندازهی خون حجامت (کنایه از کمی آن) ریخته نمیشود و هیچ مالی به حرام گرفته نمیشود و هیچ سنگی از سنگ دیگر جابجا نمیشود (کنایه از کمترین ظلم) مگر اینکه گناه آن به گردن آن دو نفر است.
روایت دیگر از کتاب ثمین بحارالانوار اثر گرانقدر علامه مجلسی اعلی الله مقامه انتخاب شده است.
راوی روایت جناب ابوحمزه ثمالی رحمة الله علیه می باشد که نام اصلی او ثابت بن دینار و از بزرگان اصحاب چهار تن از ائمه معصومین( علیهم السلام ) ما یعنی امام زین العابدین، حضرت باقرالعلوم، امام جعفرصادق و امام موسی کاظم (صلوات الله علیهم اجمعین)است.[15]
)عن ابی حمزه الثمالی قال قلت لعلی بن الحسین8و قد خلا: أخبرنی عن هذین الرجلین قال: هما اول من ظلمنا حقّنا و اخذا میراثنا و جلسا مجلساً کنا احقّ به منهما لا غفر الله لهما و لارحمهما، کافران، کافر من تولّاها.([16]
ابوحمزه ثمالی میگوید: در خلوت از امام زین العابدین( علیه السلام ) دربارهی آندو نفر ظالم اول سؤال کردم. حضرت سجاد ( علیه السلام )فرمودند: آن دو، اولین کسانی بودند که به حق ما ظلم کردند و ارث ما را گرفتند و در جایی که ما سزاوارتر بودیم نشستند (یعنی اریکه خلافت و حکومت) خداوند ایشان را نیامرزد و به آن دو رحم نکند. هر دو کافر بودند و دوستان ایشان نیز کافرند.
محدث نوری رضوان الله تعالی علیه در کتاب مستدرک الوسائل آورده است:
)قال امیرالمؤمنین( علیه السلام ) إنّ فلانا و فلاناغصبونا حقّنا...([17]
حضرت علی بن ابی طالب( علیه السلام ) فرمودند: دو خلیفه اول حق ما را غصب کردند.
اگر چه این روایات در برابر آنچه در کتب ما مذکور است چیزی جز قطره در برابر دریا نمیباشد لکن جهت رد ادعای ارتباط حسنه بین اهل بیت ( علیهم السلام ) و خلفاء به همین اندازه اکتفا میکنیم.[18] آن ادعای غلطی که مؤلف کتاب اسئله... آن را توهم کرده و از طریق همین توهم نیز قصد تضعیف مذهب تشیّع را نموده است چیزی جز وهم و خیالی بیش نبوده است او در واقع میخواهد اثبات کند که اختلافی بین ایشان نبوده است و این اختلاف ادعای شیعیان بوده و در واقع ایشان پیرو اهل بیت( علیه السلام ) نیز نمی باشند.
در حقیقت با ذکر همین چند روایت و واقعیت تاریخی از کتب و منابع شیعه و سنی میتوان قضاوت کرد که کدام یک خرافه پرداز و دروغگو هستند آیا منکر این همه سند و مدرک خیال پرداز است یا آن کس که تسلیم دلیل و منطق میباشد.
سلیمان خراشی برای اثبات ادعای خویش مبنی بر دوستی اهل بیت:با خلفاء به رشته های سستی چنگ زده که بیان و نقد آنها خالی از لطف نیست.
1- صحیح مسلم کتاب الجهاد و السیر باب 15 حکم الفیء صفحهی 787 البته بخاری نیز در چند جای کتاب صحیح خویش مانند کتاب الاعتصام باب 5 حدیث 7305 صفحه 1290 و کتاب النفقات باب 3 حدیث 5358 صفحه 983 این روایت را ذکر کرده لکن مانند همیشه به سانسور روایت پرداخته و به جای کلماتی که عمر به حضرت علی علیه السلام و عباس گفته و نظر ایشان را نسبت به دستگاه خلافت بیان کرده است، کلمه کذا به معنی جملهای مبهم آورده است.
2- صحیح بخاری کتاب المغازی باب 40 غزوةالخبیر حدیث 4240 و 4241 صفحه 749 و صحیح مسلم کتاب الجهاد و السیر باب 16 قول النبی صلی الله علیه و آله لانورث حدیث 1759 صفحه 788.
3- الامامة و السیاسة /11
4ـ همان /12
5ـ همان/13
6ـ خوب بنگرید که انکار فضائل و مناقب امام العارفین علی بن ابیطالب (علیه السلام) از کجا و توسط چه کسانی پایه گذاری شد. شما میتوانیددرباره موضوع برادری و اخوت بین پیامبر اکرم و امام علی بن ابیطالب علیهما و آلهما السلام به کتابهای کنزالعمال جلد 13 صفحه 605 حدیث 36345. سنن ترمذی کتاب المناقب باب 21 حدیث 3729. ینابیع الموّده قندوزی حنفی جلد 1 صفحه 177. مناقب ابن مغازی صفحه 38 حدیث 60 که تمامی از منابع اهل تسنن است مراجعه فرمائید.
7- الامامة و السیاسة/13
8- الامامة و السیاسة/14
9 - الوافی بالوفیات 5/347
10 - صحیح بخاری صفحه 550، کتاب فرض الخمس باب 1 حدیث 3093 و صحیح مسلم کتاب الجهاد و السیر باب قول النبی صلی الله و علیه و آله، لانورث حدیث 1759 صفحه 788 البته مسلم به جای کلمه فغضبت فاطمةآورده است: فوجدت فاطمةعلی ابی ابکر که در معنا فرق چندانی ندارند.
11- صحیح مسلم صفحه 789، کتاب الجهاد و السیر باب قول النبی (صلی الله و علیه و آله) لانورث حدیث 1759 و صحیح بخاری کتاب المغازی باب 40 غزوه خیبر حدیث 4240 و 4241 صفحه 749.
12-جامع الرواة 1/175
13- تهذیب الاحکام 4/145
14- الکافی 8/102
15- جامع الرواة1/134
16- بحارالانوار 30/218
17- مستدرک الوسائل 7/303
18- محققین گرامی برای بررسی بیشتر موضوع لعن و تبرّی به کتابهای کافی جلد 1 صفحه 413 به بعد و جلد 3 صفحه 342، تهذیب الاحکام جلد 4 صفحه 145، وسایل الشیعه جلد 6 صفحه 462، بحارالانوار جلد 29ـ 28ـ 27، تفسیر عیاشی، تفسیر نور الثقلین و تفسیر البرهان و نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت اثر محقق کرکی و ... مراجعه فرمایند.